حالم بد است؛ مثل زمانی که نیستی
.:.
پ ن: حالم بد است؛ مثل زمانی که نیستی
- ۳۰ آذر ۹۳ ، ۰۳:۳۷
حالم بد است؛ مثل زمانی که نیستی
.:.
پ ن: حالم بد است؛ مثل زمانی که نیستی
تو برگرد
که پاهای زخمی من
دیگر راه رفتن نمی داند!
دیگر راه رفتن نمی تواند...
.:.
پ ن: راستی ببخشید که قابلیت ارسال نظرات برداشته شده! به هزار و یک دلیل...
قبول!
من با دیوانگی تمام
ترمه ی روی گلمیز را از زیر پای گلدان
از زیر پای قاب کشیدم...
قبول:
من؛
تمام لحظه های بودنت،
همه ی نمکدان های بلور را،
من؛ حریمِ تمامِ قاب های خیسِ نگاهت را شکستم...
حالا؛
تو اما بیا.
تو بیا تا باهم خرده شیشه ها را از روی زمین جمع کنیم!
تو می رسد به او.
من می رسد به من.
او می رسد به تو.
تو می رسد به من.
من می رسد به او.
او می رسد به او.
تو می رسد به تو.
او می رسد به من.
من می رسم به تو؟!
.:.
پ ن : کربلاءالمقدسة - اربعین الحسین علیه السلام
طـلا که خیلی وقت است قرب و قیمت دارد...!
نان سفره ها هم که شد به قیمتِ نگاه سنگین مادرِ دست-فروشی؛ به تعداد لقمه های فرزندش!
کاش میدانستم
من آیا هنوز
برای تو
همان یک پولِ سیاه هم نمی ارزم؟
.:.
پ ن: چه سوال احمقانه ای!
دین؛دارم؟
یا آزادمَردم؟!
هیچ کدام!
دوستت دارم.
همین
.:.
پ ن: "همین"؛ که گفته اند: خودش یعنی خیلی!
پ ن 2:"خیلی"؛ که یعنی بیشتر از هر خیلی...!
دست ها-ت؛
این مرهم دردهای لجوج و کهنه را
نزدیک تر بیاور...
دست بکش روی خارستان پیر و رنجور دستها-م
دست بکش روی کویر لب ها-م
دست بکش روی شوره زار گونه هام؛
که قرن هاست
پشت انگشت اشاره ای؛
نمِ اشکی را
پاک نکرده از آن.
آه که چقدر سردت می شود وقتی بفهمی آنچه را که نباید بفهمی.
آه که چقدر یخ میزنی؛ وقتی خودت را بزنی به نفهمی.
::
آه که چقدر خیلی چیزها را بلد نبودم و یادگرفتم!
آه که چقدر خیلی چیزها را بلد بودم و این روزها یادم نمی آید دیگر...
::
میان این همه نِســیان؛
دلم خوش ست به تـو !
به تو؛
که همیشه در یادم بوده ای...
به تو؛
که همیشه در یادم خواهی ماند...
بحق آه.
تو دریایی و؛
من همش فکر آب...
همه چی به جز تو سرابه؛
سراب...
سر راه دریا نشونی بذار
واسه این دل تنگ خونه خراب...
پر از خواهش و التماسه چشام
می خوام
هرچی میخوام رو از تو بخوام...
دلم مثل هر ساعه حاضر شده
می خوام با همین دل سراغت بیام
سید محمد کاظمی
پ ن: صدام کن...
پ ن: التماست میکنم