کد آهنگ

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

آدم علیه السلام نام تو را شنید و ناگاه مروارید از دیدگانش روان شد و زانو سایید به خاک و چشم ها-ت را با رد اشک هاش بر روی لوحی گِلی کشید!

 آنگاه طوفان نوح آن لوح را لای دستمال مخمل سورمه ای در آغوش گرفت و گذاشت توی رود نیل!

مصریان باستان آن را از آب گرفتند و هیروگلیفی را از امتداد خط چشم ها-ت اختراع کردند.

بعد فینیقی ها با هــزار شتر که جـهاز هرکدامشان را هــزار خــورشید بود آمدند و خطٌِ چشم زاده ات را بردند

و دادند به آرامی ها... و پروانه های آرامی نشستند روی گلِ مردمکِ چشم ها-ت و گردی از عطر نگا-ت را پاشیدند توی عالم و آدم ها خواندن و نوشتن فهمیدند

بعد شدی صنم!

 

 و تو خندیدی و نسخ در حجاز متولد شد!

و کوفی ها اسطرنجیلی را از قدقامتِ سروِ قامتت آموختند...

ناگاه پلک ها-ت را برهم زدی و از برق نگا-ت آن سرِ دنیا؛ یکی بی که بفهمد چرا، شبِ پرستاره را کشید و این سو کمال الدین بهزاد در مکتب هرات تمام گل های گرمسیری و بنفشه را جوشاند و با ورد طائف مخلوط کرد و پوست انار از بهشت آورد و پرِ طاووس از هند و هرچه کرد نشد؛! نشد که بسازد رنگ چشم-هات و مُرد!

بعد شدی لیلا...



پ ن : حسن یوسف جز یکی مجنون نداشت... عالمی مجنونِ لیلای من ست

پ ن 2: هیروگلیفی : اولین خطی که بشر اختراع کرد - شب پر ستاره : اثر ون گوگ - آرامی ها : قومی که خط را از فینیقی ها الهام گرفتند -نسخ:( خط لین ، روان ، نرم) - اسطرنجیلی: اولین خط کوفی(خشک)

  • سعید کریمی

هرچه بیشتر می فهمم؛

 بـیــشــتر مــی فـهـمم؛

 که بیشتر نمی فـهـمم!



  • سعید کریمی