معجزه
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۹ ق.ظ
دست ها-ت؛
این مرهم دردهای لجوج و کهنه را
نزدیک تر بیاور...
دست بکش روی خارستان پیر و رنجور دستها-م
دست بکش روی کویر لب ها-م
دست بکش روی شوره زار گونه هام؛
که قرن هاست
پشت انگشت اشاره ای؛
نمِ اشکی را
پاک نکرده از آن.
- ۹۳/۰۹/۰۹
انگار دو تا لوله بخاری زیر بدنم گذاشته شده به جای پا
تو خالی تو خالی
و می لرزند
ممنونم خدایا به خاطر داشتنشان تا الان
سرطانم،
خیلی چیز ها را از من گرفت
زیبایی ام را
دوستانم را
دویدن هایم را
بدمینتون و شنا را که عاشقشان بودم
رانندگی را
یعنی گازیدن در اتوبان چمران که دیوانه اش بودم
و من عجیب راضی ام گاهی اوقات
آن قدر که تعجب می کنم پس کجاست آن من مغرور که هیچ کس را به آدمی هم نمی پذیرفت
امتحانات الهی می خواهند تکبر را از بین ببرند و من می توانم قسم بخورم که یکی از مغرور ترین آدم های این حوالی بوده ام
قسم می خورم
سخت است،
سخت می گذرد
اما سخت نمی ماند...