کد آهنگ

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


تلخ است

روزگارم و بدخیم


بسان بغض نیمه شب دخترکی یتیم

که مادر کهنه اش

نیست در جشن ساعت هشت و نیم فردای مدرسه اش.


و مرگبار و سهمگین

بسان حسرت بی صدای مادری

که باید برق بیندازد فردا صبح

جا پای چرک صاحب کار اخمویش را.

در همان رستوران لعنتی

که شعبه ی دیگری ندارد!


و شرمنده و خجل

بسان عقربه های ساعت

در هشت و بیست و نه دقیقه ی فردا.



پ ن:

دخترک بزرگ شده است؛ انقدر که ببلعد زهرِ پوزخند هم کلاسی اش را.

اما نه انقدر که جواب چشم های دریده ی مدیر مدرسه اش را بدهد.

مادر اما کوچک شده است' نه انقدر اما که هر جوابی به چشم های خندان صاحبکار اخمویش بدهد...

  • ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۵۲
  • سعید کریمی


چادرش را گرفته بود محکم

روی چهاردهمین  ماه سرخ از سیلی زمستانی.


از کوه، اصرار که:

ماه من!

بیشتر می آید به قرص ماهت 'آن' ستاره.

و از ماه که: ستاره ی من چشم های توست؛ همین'


آخر بیست و دو هزار تومان بود؛ آن'.

و هفده هزار تومان؛ این'.


بدلی بود هر دو گوشواره.



  • ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۳۱
  • سعید کریمی


میان انجماد دست های عابران

میان کوران

میان سرهای فرو رفته درگریبان

میان  هیاهوی کلاغ ها

میان طلسم زمستان

تنها

دلم بهار می خواهد



  • ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۹
  • سعید کریمی