وصله ی نچسب!
قاب عکس علامه، گلدان سفال با لعاب فیروزه ای، کتاب هایی که تا زیر سقف خیلی منظم چیده شده، آیینه، قاب پنج تن..
جراغ نفتی، شمعدانی عطری، عکس سید مرتـضی، سـه تار، کتاب خطـی تعـزیه ی دویـست سال پیـش که جـدا گـذاشتمش کنار قـرآن...
یک لیوان پر از قلم نی، پرتـره ی جلال آل احمد، تنبوری که پیچیدمش لای ترمه و دیگر خیلی وقت است گذاشتمش کنار، مینیاتور لیلی و مجنون استاد فرشچیان و گل خشک شده ای که برعکس آویزانش کردم. که توی حافظیه هدیه دادی بهم...
هیچ تناسب معناداری؛ حتی بی معنی ای هم وجود ندارد بین من و اتاقم!
بزرگترین تناقض و تضاد تاریخ بشری!
فراتر از هر پارادوکسی در منطق کلاسیک فرگه و راسل !
دو_م افتاده که وجود من توی اتاقم؛ مثل وجود آثار به جامانده از کشتن یک پشه روی یک تابلو نقاشی است که با تمام وجود چسبیده به بوم، اما نچسب است... اما جاش آنجا نیست...
آه؛
گاهی آدم چقدرغریبه میشود میان این همه آشنا.
گاهی چقدر نچسب...
- ۹۳/۰۳/۱۶
پ ن: آفت وبلاگ نویسی همین است و بس
پ ن2: انشاالله سبب خیرات شود این دست به قلم بردنت
پ ن3: قسم ات را اجابت گفتم و از کنار حرم خریدم آنچه خریدنی بود