سکانس آخر
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ق.ظ
آتش می بارید
خمپاره ها جیغ می کشیدند
دود و خاکستر چشم های دوربین را کور کرده بود
ترکش لب هایم را دریده بود
چشم، چشم را نمی دید...
من برادر مجروح روی برانکارد
و تو بانوی امدادگر توی فیلم ها...
- ۹۵/۰۳/۲۲