بدون عنوان
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۱۷ ق.ظ
چشم هام باز میشوند؛خیس اند و ترسیده!
چند لحظه خیره میشوم به سقف؛ به شبِ چشم هات که چسباندم به سقف!
عَرق سرد نشسته روی پیشانیم؛
مثل ماهی؛ توی ده ثانیه پانزده بار نفس میکشم!
به زحمت خودم را از تختخواب پرت میکنم پایین...
چهار دست و پا میروم پای صندوق چوبی کنج اتاق؛
تمام نامه هات را زیر و رو میکنم؛
دست میکشم روی تک تک واژه ها؛
نه...نیست!
حرفی از رفتن نیست توی نامه هات!
پس چرا خواب گرگ دیدم من؟
پ ن:دوباره قرص زیر زبانی نیتروگلیسیرین ایرانی! +دوعدد آسپرین بدون آّب!
پ ن 2:یک نفس عمیق میکشم...
- ۹۳/۰۶/۰۲
و درآخر من می مان ومن!....