و من؛ ناگزیرمیشوم؛ باز؛ شدیدا
جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۲ ق.ظ
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت دست و پا-م چقدر شُل می شود!
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت دست و پا-م را چقدر گم می کنم
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت باید چه طوری حرف بزنم
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت اصلا باید حرف بزنم یا نه!
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت مثل چی می لرزم
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت مثل گچ سفید می شوم یا مثل خون دلم؛ سرخ...
دوست ندارم به این فکر کنم که اگر ببینمت باید چه کار کنم!
دوست دارم ببینمت فقط.
.:.
پ ن: هیچی - فقط دوست دارم ببینمت؛ همین
پ ن2: نه. هیچی.
پ ن3: دوست دارم ببینمت فقط. باورکن.
- ۹۳/۰۷/۱۸