...
پ ن : بــهـر لیلـــی چو مجنـــون ببــار
ای باران، حالا چرا؟
داری از قصد می زنی یک ریز با سر انگشت خود به شیشه ی من قطره قطره نمک بپاش امشب روی زخم دل همیشه ی من تو که در کوچه راه افتادی همه جا غیر کربلا بودی! با توام آی حضرت باران ظهر روز دهم کجا بودی؟
............
پ.ن: بی وفا حالا که من افتاده ام از پا، چرا؟؟؟!!!!
عاشق شده ای ای دل غمهایت مبارک باد
ای باران، حالا چرا؟
داری از قصد می زنی یک ریز
با سر انگشت خود به شیشه ی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
............
پ.ن: بی وفا حالا که من افتاده ام از پا، چرا؟؟؟!!!!