شریح قاضی گفت: با هشتاد اشرفی طلا خانه ای را خریدم و قباله آن را نوشتم و عده ای را بر آن شاهد گرفتم
پس خبرش به امیرالمؤمنین علی پسر ابیطالب رسید و بنده اش قنبر را فرستاد و مرا خواست پس به خدمتش رسیدم...
فرمود : ای شریح! خانه ای خریده و قباله ای نوشته و گواهانی عادل بر آن گرفته ای و پول آن را پرداخته ای؟
گفتم: آری .
فرمود:
ای شریح از خدا بترس که به تحقیق کسی خواهد آمد که بر سند تو نگاه نخواهد کرد و بدون شاهد و گواه تو را از آن بیرون خواهد کرد و خواهدت برد و به خاکت خواهد سپرد، بدون اینکه چیزی همراه تو باشد!
...
سپس فرمود ای شریح اگر من در مجلس خرید خانه تو حضور میداشتم، و از من خواسته بودی قباله آن را بنویسم آن را طوری مینوشتم که خود آن را به دو درهم خریدار نباشی!!!
عرض کردم یا امیرالمومنین مگر چه مینوشتی؟ فرمود: مینوشتم :
بسم الله الرحمن الرحیم،
این است آنچه که بنده ای خوار از مرده ای لب گور خریده است از او در دار فریب و فنا شوندگان و روی آوردندگان به سپاه نابودان خانه ای خریده است...
...
... و هرکس که مالی روی هم انباشته و فراوان اندوخته و ساختمان کرده و محکم ساخته و خوب ساخته و نقاشی کرده و پس انداز نموده به عقیده خود برای فرزند_ که همه به موقف قیامت خواهند رفت_ و قضاوت قطعی و بیهودگان در آنجا زیان کار خواهند بود،
گواه بر این است،
کمی از اسارت هوس بیرون آمده و اهل دنیا را بر دیده زوال نگریسته و شنیده است که منادی زهد در میدانهای آن ندا میزند:
حق برای کسی که دو چشم باز دارد، چه اندازه روشن است،
...
امروز یا فردا، باید کوچ کرد، پس از اعمال نیک توشه برگیرید و آرزوها را با مرگ بسنجید که کوچ و زوال بسی نزدیک است.
.:.
پ ن:امالی شیخ صدوق صفحه 496
پ ن2: این روایت منور و مطهر در اینجا به صورت خلاصه و به اختصار درآمده است / متن کامل را در آدرس منبع ذکر شده بیابید و از انتشار روایت به صورت ناقص بپرهیزید
پ ن3: سلام ! دل تنگ تون بودم / ببخشید که باز من اومدم
پ ن 4: همین جا را مسافرخانه بنامید...
پ ن 5: ضمن عذرخواهی /برای ارسال نظر بر روی عنوان (نام متن) کلیک کنید