کد آهنگ


گونه ها-ش گُل انداخت!

سینی چای را که با چند پر از گل های نسترنِ کنار حوض تزیین کرده بود؛

آرام گذاشت لبه ی تخت و نشست.

چادرِ سفید گلدارش را مرتب کرد؛

و با یک نگاه معصومانه؛ از نوع عاقل اندر سفیه-ش جواب داد:

 

جهاد؟!

خاکریز من؛ یک خانه ی نقلی ست!

برای نبردی پولادین به زیباییِ "لتسکنوا الیها "



.:.

پ ن : شکافنده ی علوم (درود خدا بر او):  جهاد زن؛ نیکو شوهرداری کردن است. "وسائل الشیعه ج ۲۰ ص ۲۲۱"

  • سعید کریمی


نمی خوابم!

به مو-ت قسم نمی خوابم...

لای پنجره را باز گذاشتم به هوا-ت.

تنبورم را از لای ترمه درآوردم- کوکش کردم-گذاشتمش توی طاقچه...

توی این خرتوخری ؛ نفت خریدم از دروازه! ریختم توی حلق چراغ

نان داغ خریدم از نانواییِ توی فرودگاه!

توی این گرما که خَر تب میکند؛ ژاکت خاکستری ام را پوشیده ام...

این همه راه رفته ام تا آسمان هشتم، ابرِ باران خریدم برا-ت؛ آویزان کردم توی اتاق!

بهار نارنج پاشیدم کف ایوان!

با پله ها ، با درب چوبی اتاق، با عنکبوت آویران توی طاق، با گل های قالی؛ چهار ساعت ونیم مراسم استقبال را تمرین کرده ایم!

این نصفه شبی موها-م را ژل زدم!

هر چه استاد خوانده بود در دستگاه شور؛ جمع کردم، آماده،ریختم روی دسکتاپ! 

بیا؛

بگذار همین چند چکه آبرو بماند برا-م توی اتاق!

وقت هست هنوز تا سحر

قرارمان که نرفته یادت نگار؟

::

نمی خوابم؛

به تابِ موت قسم؛ نمی خوابم

هرچند...

::

گله ای نیست...

بغضم را به آسانی قورت دادن یک قورباغه می خورم!

و به حرمت روزهای پاییز سکوت می کنم

هر چند ؛ بهار و پاییز ندارد؛

اکسیژن اتاقم همیشه همین قدر کم است؛ وقتی تو خیال آمدن نداشته باشی...



.:.

پ ن: بیا به نزد من امروز و در کنار من امشب .... که دیده خواب نکرده ست در انتظار تو دوشم


  • سعید کریمی

دلتنگ که می شوند؛ ماهی ها

ماتیک میزنند

می آیند کنار ساحل؛ زیر نور ماه؛

گوش تیز میکنند

با شنیدن سوت چکمه های صیاد

جمع میشوند توی ایستگاه 

و بَر می اندازند؛ برای اینکه کی برود شهر فرنگ!

بعد مسافر با تمام غرور ارث برده از جلبک ؛

پا برهنه میدود دنبال یک کرم بوگندو!

بعد با لذت تمام، قلاب را میمکد

بعد توی هوا میرقصد...

بعد توی دست های سیاه صیاد میلغزد

::

بعد ماتیکش پاک میشود

بعد ساکت میشود

بعد پولک هاش یخ میکند

بعد دلش تنگ میشود

بعد صحنه اسلوموشن میشود

بعد صحنه سیاه میشود...

::

ماهی؛حالا کنار چارپایه؛ از لای توری های زندان

با بغض هنوز نشکسته

زل میزند به بنفشآبی طلوع...

حالا سایه ی سنگینِ نگاهِ خواب آلودِ ماه 

میشود تنها سهم چشم های بازِ خیره مانده به دریا


  • سعید کریمی


این که؛

" سر چهارراه یکدفعه  یکی دو دستی با مشت بکوبد روی شیشه ی جلو ی ماشینت!

و دهانش را تا حدی باز و بسته  کند که احتمال جِر خوردن از دو طرف گونه ها-ش وجود داشته باشد!

و تو مثل اینکه داری فیلم جومانجی نگاه میکنی؛ مات و مبهوت خیلی ریلکس خیره شوی بِهِش و فحش بشنوی!

و سعی کنی بفهمی که چِش شده این؟!"

مال توی فیلم ها نیست!

به کی به کی قسم که نیست...



.:.

پ ن: چیه؟ توقع داری دست میکردم کنار صندلی با قفل فرمان میرفتم پایین؟!

خب حق دارد بنده خدا چـــراغ راهــنما ســـبز شـــده و قــــرمــــز شـــده دوبـــــاره!

پ ن2 :وقتی تازه می فهمی باید بروی، پروژه بعدی شروع میشودکه: باید بفهمی ؛ حالا چطور باید حرکت کنی!

پ ن3: آبرو برا-م نگذاشتی؛ اون از دفعه ی پیش که از توی ماشین ها رد شدی و صاف ایستادی جلوی چراغ راهنما این هم از...
پ ن 4: نگارا! دست بردار از خیالم ؛ دستت را بردار از روی چشم ها-م!
  • سعید کریمی


عَطرت تمام شد ؛ اما عِطرت نه ...


پ ن: ...

  • ۱ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۸
  • سعید کریمی


می گذشت از در مسجد، نفسآلوده سگی...



.:.

پ ن: یا ملجأ

  • ۵ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۲
  • سعید کریمی

.

چه قصه تلخی؛

ردِّ بوسه هام؛ رویِ تنِ قاتل پدرم!



.:.

پ ن: سیگار عامل اصلی سرطان و بیماری های قلبی است؟

پ ن2: سیگار خَر است!

  • ۵ نظر
  • ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۶
  • سعید کریمی

 

چشم هام باز میشوند؛خیس اند و ترسیده!

چند لحظه خیره میشوم به سقف؛ به شبِ چشم هات که چسباندم به سقف!

عَرق سرد نشسته روی پیشانیم؛

مثل ماهی؛ توی ده ثانیه پانزده بار نفس میکشم!

به زحمت خودم را از تختخواب پرت میکنم پایین...

چهار دست و پا میروم پای صندوق چوبی کنج اتاق؛

تمام نامه هات را زیر و رو میکنم؛

دست میکشم روی تک تک واژه ها؛

نه...نیست!

حرفی از رفتن نیست توی نامه هات!

پس چرا خواب گرگ دیدم من؟ 



پ ن:دوباره قرص‌ زیر زبانی نیتروگلیسیرین ایرانی! +دوعدد آسپرین بدون آّب!

پ ن 2:یک نفس عمیق میکشم...

  • ۴ نظر
  • ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۷
  • سعید کریمی


بعضی داغ ها همیشه داغ اند! بعضی زخم ها همیشه جاری...

بعضی دل ها همیشه ابری و بعضی نقطه چین ها همیشه خالی...

عادت! فقط عادت می دهم ؛ دلم را، به داغِ داغ -و- دردِ درد.


پ ن : هیچی!


  • ۴ نظر
  • ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۰
  • سعید کریمی

برای حرف های دوتایی؛ بین ما دو تا.

  • ۲ نظر
  • ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۳
  • سعید کریمی